حافظ
آن يار دلنوازم شکريست با شکايت
گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت
بي مزد بود و منت هر خدمتي که کردم
يا رب مباد کس را مخدوم بي عنايت
رندان تشنه لب را آبي نميدهد کس
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
در زلف چون کمندش اي دل مپيچ کان جا
سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت
+ نوشته شده در جمعه دوم تیر ۱۳۹۱ ساعت 0:35 توسط عباس دهقانی
|
زندگی سخت نیست غم سختش میکند