"خلوت دل"

دل تو اولین روز بهار ... دل من آخرین جمعه ی سال...

و چه دورند و چه نزدیک به هم !!!

هر وقت بین دوتا انتخاب مردد بودی ؛
شیر یا خط بنداز !
مهم نیست شیر بیفته یا خط …
مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه ،
یه دفعه بفهمی :

دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط …

قلب تنها چیزی است که شکسته اش هم کار میکند.

شاید تو نمی دانی...!!!

چقدر سخت است...!!!

یار را .... با یار .... دیدن...!!

احترام گذاشتن بــــه بعضـــیا

مثه تکـــون دادن

پرچــــم قــــرمـــــز

واســــه گــــاوه.

آدمی را دیدم به سایه ی خود درد و دل میکرد!!!

چه رنجی میکشد او وقتی هوا ابری است....

هیچکس را در زندگیتان ملامت نکنید

ادمهای خوب برایتان شادی می اورند

ادمهای بد…. تجربه

بدترین ها… درس عبرت می شوند

بهترین ها…. خاطره

سلامتی همه اونایی ک آرزو بودن ولی خاطره شدن..

سهراب سپهری در جشن تولد یک سالگی فرزندش گفت :

عزیزم ! یک بهار ، یک تابستان ، یک پاییز و یک زمستان را دیدی !

از این پس همه چیز تکراریست.

خواستم چشمهایش را از پشت بگیرم دیدم طاغت اسم هایی که میگوید را ندارم...

در دشمنی دورنگی نيست.

کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ريا بودند.

متاسفم که ، آنچه هستم را

مدیون انسانهای خوب زندگیم نیستم

بلکه بدهکار انسان نماهائی هستم که

«چگونه نبودن» را به من آموختنـــــد

از چوپان پیری پرسیدن چه خبر ... ؟

با لحن تلخی گـفت : گــــــــرگ شد آن بره ای که نوازشش میکردم.

به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده وگرنه تو تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره

ارزش یک بودن را ، فقط هنگام نبودن ، می توان فهمید . . .!!

کفش هم که تنگ باشد زخم میکند..!
وای به حال دل..!

آدم هــا بـراي هــم سنگ تمــام مـي گذارنــد،

امــا نـه وقتــي کــه در ميانشــان هســتي،

نــــــــه..،

آنجــا کــه در ميــان خـاک خوابيــدي،

"سنـــگِ تمــام" را ميگذارنـد و مــي رونــد !!!

وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک میریزه ....

يعني واقعن عاشقشه ،

اما ....

وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه ؛

یعنی هیچ وقت دیگه نمیتونه

دختر دیگه ای رو مثل اون دوست داشته باشه

شهـــامــت مــی خواهــد

ســـــرد بــاشــی

و گــرم لبخنــد بزنـــی !!!

آنان که "می" نمی خورند،از آن می هراسند

که افکار پلید خود را در هنگام مستی برملاسازند

؛ولی راست گویان را چه باک از مستی

وقتی دیدی

ناراحتی یا خوشحالیت

براش فرقی نمیکنه

دیگه وقتشه فراموشش کنی..

خداحافظ تابستان ؛

یادت باشد روزهای گرمت به سردی گذشت

دنیای عجیبی شده است . . .

برای دروغ هایمان ،

خدا را قسم میخوریم ،

و به حرف راست که میرسیم ؛

می شود جان ِ تــو

خدایا

راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست

همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را . . .

کسـی کـه چشـم بـه راهـه ، از کســی کـه تـو راهــه
خستـــه تـــره

نوشتـــــــه هــایم را مـی خوانی و

می گـــــویی چه زیبــــــا....

راســـــــــــــــــــــتی!!!

درد های آدم هــــــــــا زیــبایی دارد؟!

****************************

حـسـادت

می کـنـم بـه تـو … !

کـه آسـان ، کـه آسـوده فـرامـوش مـیـکـنـی

امـا فـرامـوش نـمـی شـوی …

هِی . . . !

آنکه دستش رامحکم گرفته ای

دیروز عاشقِ من بود

... دستانت را خسته نکن

محکــم یا آرام

فردا تـــو هم تنهایی ... !

غمگـیـــن تــریـن جــای خــاطــره

اونجــاییـه کــه کــم کــم احســاس میکنــی

چهـــرَش هــــم داره از یــــــادت میـــرِه !!!

نعره های هیچ شیری

خانه چوبی را خراب نمیکند,

من

از سکوتِ موریانه میترسم.

راز باران این است، که زمینی ست ولی، آسمانی شده است، و به امداد زمین می آید...

همی گویی غمش را در دل نگهدار

نصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟

حافظه ی آدم های غمگین

قویــست ..

می دانند کجایِ کدام خیابان

آن روز

" مُــردند " .....

مشکلات از جایی شروع شد که:

به هر کی گفتیم : نوکرتیم,

فکر کرد واقعاً اربابه.....

دل را بدنام نکنیم ...

آنچه بعضی ها در سینه دارند ، کاروانسراست نه دل … !

قرعه کشی که تمام شد تو به اسم دیگری در امدی. تقدیر جای خود اما

لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی.

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
تا آمدن با تو خدا حافظی کنم
بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست

درگذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
باهمه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جای می مانند...

چه تفاوت عمیقی ست

بین تنهایی قبل از نبودنت

و تنهایی بعد از نبودنت.......

نیمکت های پارک همه دو نفره اند خیالی نیست ما روی چمن میشینیم

گُفت چـند سال داري ؟

گفـتَم :‌ روز هاي تكراري زنـدگي ام را كـه خط ب‍‍ـزنم

كودكي چـند ساله ام ..

آنقدر برای تو بوده ام....

كه دیگر "من" برایم غریبه است...

اینگونه است كه وقتی می روی..

می میرم...

چون نه تو را دارم و نه خودم را

گاهی تنها ماندن ، بهای آدم ماندن است ...

جدا از تو نمیگردم كه تو در جسم من جانی

بدون جان عزیز دل مگر میماند انسانی

اگر چه نیستی نزدم ببینی این غم و دردم

چه با من میكند هر دم ولی دانم كه میدانی

ای که بر لبهای ما طرح تبسم میشوی

دعوت ما بوده ای،مهمان مردم میشوی؟؟؟؟؟

متاسفانه بعضی ها هستند که :

بی غذا ، دو ماه دوام می آورند ؛
بی آب ، دو هفته ؛
بی هوا ، چند دقیقه ؛
و
بی "وجـــدان" ، خـیلی ...

خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است

تجربه از دیروز

استفاده از امروز

امید به فردا

تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است

حسرت دیروز

اتلاف امروز

ترس از فردا

ادامه نوشته

شنيده بودم "پــــا" ، "قــلب دوم" است... امّا باور نداشتم...

تا آن زمان كه فهميدم، وقتی دل مانـــدن ندارم، پای ایستادن هم نيست...

ادامه نوشته

نمیدانم پس از مرگم که آید بر مزار من،که بنشیند به سوگ من......

سیاه چشمی سیاه برتن کند یا نه،تو را سوگند به جان دلبرت سوگند...

مراهم یاد کن آن شب که در زیر خاک سرد تنهایم....

چقدر سخت است منتظر کسی باشی

که هیچ وقت فکر آمدن نیست!!!

در نمایشــــگاه سنگــــــهـــــآی قــــیمتـــی. . . .

جـــــــای دلت خالـــــــــــــــی بـــــــــود. . . .

سلامتی کسایی که اول فکر میکردیم یه رنگ هستن ولی بعدا دیدیم مداد رنگی 7 رنگ هستن!!!!!!

چند روز است ...

دائم به زیر دلت فکرميکنم !!

خوشی ها دقيقا کجایش زدند ؟؟

که راحت قيد همه چيز را زدی !!؟

اُمُل نیستم!

دل می خواستم از تو، نه تن!

تن فروش در شهر زیاد است!

جایی خواندم فرقی ندارد زن باشی یا مرد،

دل نداده تن بدهی فاحشه ای

آرزوهایم هوایی شده اند..

مدام به باد میروند...

دیــگر چه اهمیتی خواهـد داشت برگ سبـز کدامین درخت بــوده ام
وقتی صدای خـــرد شدنم

قشنگترین صـدا زیر پای عابـــران باشد..

می خواهم بنویسم
نمی توانم ؛
یک کلمه به ذهنم می رسد
” تـــــــو ”
تمام شد این هم نوشته ی امروز

دلِ سبــــــزم را گــــــــــره زد ..

و رفتـــــــــــــ تا بـــــــه آرزوهـــايش برســــد ...

...:: به سراغ من اگر مي آييد نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من ::...

از چوپان پیری پرسیدن چه خبر ... ؟

با لحن تلخی گـفت : گــــــــرگ شد آن بره ای که نوازشش میکردم.

نوشته‌های پیشین

آرشیو موضوعی

پیوندها